جدول جو
جدول جو

معنی قوی حال - جستجوی لغت در جدول جو

قوی حال
نیوبخت خوشبخت بختیار نیکوحال خوشبخت: زیرا که چون بخت او قوی شد و تو نیز از قصد او تقاعد نمایی مدد قوت او کرده باشی
فرهنگ لغت هوشیار
قوی حال
نیکوحال، خوشبخت
تصویری از قوی حال
تصویر قوی حال
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قوی بال
تصویر قوی بال
نیودل مرغی که دارای بال محکم و نیرومند است، دلیر باجرات
فرهنگ لغت هوشیار
الی الحال: مستوفیان جدید که از دو سال قبل الی حال بمنصب استیفانایل شده اند
فرهنگ لغت هوشیار
جانب روبروی کسی که محل طلوع آفتاب در جانب راست او قرار گیرد طرف دست چپ کسی که رو به مشرق ایستاده باشد، مقابل جنوب، بادی که از جانب شمال وزد، سمت چپ مقابل یمین. یا بلاد شمال. شهرهایی که در قسمت شمالی کره زمین یا کشوری واقع شده اند. یا قطب شمال. آن قطب از کره زمین که بمحاذات ستاره قطبی باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوء حال
تصویر سوء حال
بدی حال، بدحالی، تنگدستی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قوی رای
تصویر قوی رای
آنکه رای و اندیشۀ درست و نیرومند دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قوی ئیل
تصویر قوی ئیل
هشتمین سال از سال های دوازده گانۀ تقویم ترکی، سال گوسفند
فرهنگ فارسی عمید
ترکی سال گوسبند از سال های دوازدهه ترکان یکی از دوازده سال سنوات ترکان سال گوسفند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوی رای
تصویر قوی رای
نیورای نیکرای آنکه دارای اندیشه ای نیرومند است
فرهنگ لغت هوشیار
نیویاد نیکیاد کسی که حافظه اش قوی است با حافظه: امیر بدخشان... باریک اندیش و صایب رای و قوی حفظ و پاک ذهن و پسندیده خویست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش حال
تصویر خوش حال
شاد، شادمان، بشاش، کامران، کامروا، نیکبخت، سعادتمند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قوی ئیل
تصویر قوی ئیل
((قُ یْ ئِ))
یکی از دوازده سال دوره سنوات ترکان، سال گوسفند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوب حال
تصویر خوب حال
Welloff
دیکشنری فارسی به انگلیسی
обеспеченный
دیکشنری فارسی به روسی
مريحٌ جيّدٌ
دیکشنری فارسی به عربی